Insomnia is a blessing or is Curse

27 02 2009

p1050004

 

پاهایم را از توی کفش در میاورم و انگشتان لختم را می چسبانم به شوفاژ داغ، گرمای شوفاژ می سوزاند و من هی پاهایم را بر می دارم و می گذارم و در حد فاصل این شکنجه و لذت می مانم. کمرم را روی زمین سرد می گدارم و دستهاییم را توی جیب سویشرتم جا می دهم. سئود مسی می خواندو من بلافاصله پشت سرش بریت آنا نالیک را گوش می دهم که تنها ربطشان به هم اینست که در پلی لیست موبایلم پشت هم هستند.بیرون سرد است ولی از آن اشعه تیز آفتاب که از پرده توری سفید عبور می کند و خودش را میاندازد توی اتاق، این را نمی شود فهمید. دو نفر بیرون پینگ پنگ بازی می کنند و دختری با موهای بلند مجعد حنایی روی زمین کنار میز چمباتمه زده و از توی فلاسک فلزیش چای می ریزد. لای پنجره را که باز کرده ام می بندم و کلیپ مای ایمورتال رو برای صدمین بار نگاه می کنم. توی کتری برقی آب جوش میاورم و با کاپوچینوی ارزان قیمت کارفور میخورم ،سیگاری آتش می زنم و ایمیلهای باقیمانده را چک می کنم، کیسه زباله را بیرون می برم و با دختر مهربان اتاق کناری که اسمش را نمی دانم و توی اتاقش ملافه های زرد دارد و به کمدش آینه چسبانده احوالپرسی می کنم. در اتاق را دو بار قفل می کنم و باقیمانده غداها را دریخچال می گذازم و ظرف های کثیف را برای فردای پس از دانشگاه. بعد لباسهایم را عوض می کنم و دراز می کشم با شازده کوچولوی بالای سرم خداحافظی می کنم و ساعت موبایل را برای فردا تنظیم.پتو را تا روی دماغم بالا می کشم و چشمهایم را می بندم و بعد فقط همان موقع نه دیر تر نه زودتر فقط همان لحظه لعنتی دلم برای آغوشت غنج می رود و دلم شانه راستت را می خواهد و صدای خواب آلود عاشقانه ات را و دلم بدجور می خواهد که پایم را بیندازم روی پایت و هی بالا و پایینت کنم که جایم راحت شود و دلم بوسه های شوخ و شنگ قبل خواب را می خواهد و کشیدن پتو از رویت را و هیچکدام اینها نیست
و من الان دوتا پتو دارم و یک بالش راحت و دو تا ملافه سپید تمیزو آماده ام که بخوابم ولی جایت انقدر کنارم خالی است که هر چقدر چشمانم را فشار می دهم انگار کن که همان اشعه لعنتی آفتاب ظهر دارد چشمم را سوراخ می کند، انگار کن که وسط صحرا و چشمها دو کاسه خون ،انگار کن اینسومنیای آل پاچینو انگار کن که خواب جن است و من بسم الله،
انگار کن که دلم فقط بدنت را می خواهد برای خوابیدن و تو نیستی
از بس که تو نیستی و من خوابم نمی برد…


کارها

Information

بیان دیدگاه