I will Not Forgive, Nor Forget

20 06 2009

احتمالاً ایستاده بوده کنار دیوار، با پدرش، آرام. حتی توی خیابان اصلی هم نرفته اند چون خطرناک بوده و پدر برای جان دخترش می ترسیده. آورده بوده دختر جوانش را تا دوری بزند و شاید شعاری بدهد تا شور و حالش بخوابد. تشنه اش بوده شاید. ایستاده اند کنار دیواری توی سایه.

بعد احتمالاً اولش دختره نفهمیده چی شده. اول سوخته توی سینه اش و بعد افتاده.بعد جماعت را دیده که آمده اند دور و برش و نتوانسته حتی بگوید بروید کنار که هوا برسد. که آخرین ملکولهای هوا برسد.

تا اینجا احتمال بود

اشکهای دختر واقعی بود و صدای مردی که خم شده بود روی صورتش و می گفت نترس، نترس.
و خون روی آسفالت که زیادی واقعی بود.

پ.ن: آن اسنایپر ب/س/ی/ج که از بالای ساختمان دستش را فشرده روی ماشه و تصمیم گرفته که زندگی یک آدم را تمام کند، یعنی وجدان داشته، یعنی آدم بوده، یعنی همان هوایی را تنفس می کرده که آن دختر؟ که پدر آن دختر؟ یعنی بعد از این هم پدر آن دختر و او یک هوا را تنفس خواهند کرد؟


کارها

Information

بیان دیدگاه